آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان دهکده ی نامه های عاشقانه آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…... روی تختـم ولـو مـی شـوم , ولـووووو...
سیگـارم خستـه...
تخـتِ پیـر خستـه... مـن از زنـدگـی خستـه... زنـدگـی از مـن خستـه... خستـگـی امـانـم را بـریـده. سیگـاری آتـش میـزنـم کـه صـدای سـوختنـش مـرهم عذابـم بـاشـد. سیگـارم را اسلـحه ای میبینـم... تیـری بـه قلـبِ سکـوت... گلـولـه ای بـه بنیـانِ خستگـی... . .. ... آتــــــش. . .!!! ![]()
![]() ![]() |